شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ
غم رفتنت
ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری
.
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری
.
بعد تو من میمانم و یک شهر دشمن
اصلا تو جای من خودت طاقت می آری
.
از گریه های هر شبت خرده گرفتند
حتی درون خانه ات بی اختیاری
.
چشم تماشای تو را حتی ندارند
با اینکه تو با هیچکس کاری نداری
.
پهلوی مجروحت شده باعث که شبها
تا صبح بین بسترت لاله بکاری
.
دیگر خبر دارند حتی بچه هایت
با پلک های خسته ات شب زنده داری
.
پا می شوی با زحمت بسیار اما
دیدم که دستت را به پهلو میگذاری
.
شد کار من زانو بغل کردن ولی تو
کاری نداری جز همین لحظه شماری
.
بعد تو زینب می نماید خانه داری
ای آنکه میل رفتن از این خانه داری
۹۴/۱۲/۲۲
رسیده جانم بر لب.. توانم از زانو رفت
من بین اعدا.. غریب و تنها:(
شفیعتون بانوی دو عالم
التماس دعای فرج