تعریف مهندسی و مدیریت در نهادهای سیاسی و اقتصادی به روشنی مفهوم است. حال اگر این مهندسی و مدیریت در نظام فرهنگی اجرا شود به آن مهندسی و یا مدیریت فرهنگی می گویند.
برای تعریف دقیق، باید فرهنگ را یک سیستم فرض نمود، در این صورت بسته به چگونه تصویر نمودن فرهنگ، تعریف و مصداق آن تفاوت می کند.
تعبیر به مهندسی فرهنگی یا مدیریت فرهنگی در سه سطح متفاوت دیده شده است.
سطح اول، مدیریت در سطح یک فعالیت فرهنگی خاص است، همچون مدیریت یک طرح خاص قرآنی یا یک کلاس آموزشی، یا یک طرح هنری و غیر این ها. مربی یک کلاس و مجری یک جلسه در این سطح، مدیر فرهنگی خوانده می شوند.
سطح دوم، مدیریت یک مؤسسه ی فرهنگی به صورت کلان است، همانند تمامی مؤسسه های فرهنگی در عصر حاضر، همچون دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه و یا بنیاد فرهنگی امامت، البته مدیریت مسجد و کانون های فرهنگی نیز در این سطح قرار می گیرد. در نظام های آموزشی رایج در حوزه همچون نوشتار آموزشی حاجی ده آبادی[1]، این سطح، مراد از مدیریت فرهنگی دانسته شده است. در چنین فرضی است که ساختار مدیریت فرهنگی به دو گونه ی دولتی و غیر دولتی تقسیم شده و راهکارهای مدیریت هر یک بررسی می شود.
سطح سوم، سطح کلانی است که اندیشمندان و افراد تأثیرگذار در فرهنگ جامعه در سطحی بالاتر از مراکز و مؤسسات دیده می شود. در این فرض فرهنگ جامعه به صورت یک بازار مصرفی در نظر گرفته شده و شخص یا اشخاصی بدون ضرورت اتکا به مؤسسات، با برنامه ریزی قبلی کالای فرهنگی متناسب با طرح پیش رو در تغییر فرهنگی مورد نظر را جهت مصرف افراد جامعه، در جامعه توزیع می نمایند. در این صورت مدیریت در یک سیستم اداری دیده نمی شود بلکه فرهنگ به معنای کلان خودش مراد است. مدیران فعال فرهنگی، مدیران مؤسسات فرهنگی و تأثیرگذاران در فرهنگ عمومی جامعه، همچون روحانیون و هنرمندان و سایر بازیگران عرصه ی فرهنگ همچون مدیران سیاسی و حاکمان دولتی در این سطح کلان دیده شده و قابل مهندسی فرض می شوند. گویا مهندسی فرهنگی معرفی شده توسط اندیشمندان و مراکز آموزشی غربی، این چنین اراده شده ولی غفلت از این معنا، در متون آموزشی مراکز مرتبط، فراوان دیده می شود.
[1] - محمد علی حاجی ده آبادی، مدیریت فرهنگی، قم، مرکز نشر هاجر، چاپ پنجم، 1388، ص63.