جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
چهل و هفتم
گفتند: سیدی در شاهرود مقداری نان خشک بدون گرفتن عوض به یک سید نمکی ضعیف الحالی میدهد، شب مادرش را با وضع خوبی در خواب می بیند، می گوید: مادر چرا نان خشک برای من فرستادی، مگر نمی دانی من دندان ندارم.
۹۴/۰۶/۱۳