اومانیسم
«اومانیسم، اصالت انسان و انسان گرایی، و نظامی فکری است که انسان و مسائل مربوط به زندگی اجتماعی او، در کانون توجه و اهتمام آن قرار دارد. بدین صورت که راه حل مشکلات بشری را بیش از آن که در حوزه ی ایمان به خدا جستجو کند، از رهگذر عقل و خرد آدمی می جوید.»[1]
«ظهور تفکر اومانیستی در جهان غرب که با اصالت های دینی و اندیشه ی خدامحوری تعارض داشت، از نظر نمود و بروز در عرصه ی اجتماع دو شکل متفاوت داشت: شکل نخست آن دئیسم[2] بود که اولا: دین را منهای حقایق و احکام وحیانی می پذیرفت. ثانیا: وجود خدا را به عنوان موجودی ماوراء طبیعی که پس از آفریدن جهان آن را به حال خود رها کرده و هیچ گونه نقشی در اداره ی آن ندارد، معرفی کرد. دیگری آتئیسم[3] بود که آشکارا وجود خدا را انکار میکرد و طرفدار الحاد و بی دینی بود.»[4]
«عده ای خدای دئیست ها را خدای ساعت ساز خوانده اند. خدا جهان را مانند ساعت سازی که ساعت درست می کند خلق کرده و آن را کوک کرده و رها نموده است. چون خدا، ساعت ساز بسیار کاملی است دیگر احتیاجی نیست که در امور جهان مداخله نماید. بدین طریق دئیست ها هر نوع مداخله ی الهی در جهان مانند معجزات و یا مکاشفات مخصوص توسط کتاب مقدس را رد می کنند.»[5]
«دئیسم هیچگاه نتوانست در میان مردم عادی ریشه بدواند بلکه فقط در میان متفکران طرفدارانی داشت. نفوذ آن در میان متفکران را میتوان از این حقیقت فهمید که اعلامیه ی استقلال آمریکا از آن متأثر می باشد.»[6]
اومانیسم نیز یکی از پایه های اصلی در مبانی شیطان پرستی است[7]، و آثار آن در اشعار متالیکا نیز پنهان نیست.[8]
[1]ـ علی ربانی گلپایگانی، ریشهها و نشانههای سکولاریسم، ص 55
[2]ـ Deism
[3]ـ Atheism
[4]ـ همان، صص 57ـ 58
[5]ـ ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، مترجم طاطهوس میکائیلیان، چاپ اول، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1368، ص 35
[6]ـ همان، ص 36
[7]ـ حمید کریمی، جهان تاریک، شناخت و نقد فرقه شیطانپرستی، ص 81
[8]ـ بلک سبث، شب را ورق بزن، ص 410